حکایت عشق ...

۳ مطلب با موضوع «ائمه :: امام رضا» ثبت شده است

حسرتی ...

این روزها ، تمام شبکه ها

شده است ... مشهد ...

و من شده ام

حسرت ... حسرت ...


آقا ... نگاهی ...

۶ نظر
عاشق

دربان !

رضوان دارد

حسرت می خورد

حال دربان حریم تو را ...


+ چه عاشقانه می خواهم ت ...

و چه معشوقانه ، درد فراقم می دهی ...


- رضوان ، دربان بهشت خدا ...

۱ نظر
عاشق

دَرهم و دِرهم ...

صحبت از سفر به مـشـهـد بود
خیلی مشتاق بود که به این سفر برود
اما عده ای گفتن ، نمی شود !!
  زیرا این کاروان پر بود از آدم های تحصیل کرده
اما او مـیـوه فـروش ساده ی بازار بود
خلاصه ، رفت ...
رسید مـشـهـد و تو اولین سلام به امـام رضـا
همه مشغول خواندن اذن دخول بودند که دیدند
این میوه فروش بی سواد ماجرای ی ما رو کرد به امـام رضـا و گفت:
یا امـام رضـا من تو بازار میوه هامو
|به دِرهَم میفروشم ولی تو دَرهَم بخر|
قـصـه تـمـام


+ هرکس غریب تر ، آشنا تر !

امام مهربانی ها...

عاشق