شب پنجم محرم ارباب بود

تلفنِ همراهش به صدا در آمد

از پشت خط صدایی آمد

سلام ؛ فلانی ؟

گفت , بله بفرمائید

. گفتند : اسم تان برای پیاده روی اربعین (کربلا) در آمده

او که خیلی خوشحال شد ؛ گفت از کجا تماس میگیرید ؟!

گفتند : از ستاد عتبات دانشجویان کشور

( اصلاً یادش نمی آید که ؛ کِی و کجا نام نویسی کرده است)

گفت : خب هزینه اش چقدر است ؟

گفتند ،فلان مقدار ...

گفت : خبر میدم بهتان ؛ یاعلی

 

فردا متوجه شد که هزینه ی سفر را نمیتواند در حال حاضر ، بپردازد

دلی هم برای زنگ زدن و لغو کردن سفر نداشت

بعد از دو روز تماس گرفتند با او ، و گفتند ، چه شد ؟

گفت : ( در حالی که بغضی در دل داشت) نمیتوانم که بیاییم , انصراف میدهم !

یا علی

 

دلش شکست و شکست  که چه نا لایق است و بی لیاقت ...

و از آن پس ، فکر و ذکرش بیش از پپش ؛ کربلا شد ...

کار هر شب ش شده بود رفتن به گلزار شهدا , هئیت رفتن و التماس کردن و ...

میگفت : شما که می آیید و سفر کربلا را مهیا میکنید ، چرا هزینه سفر را فراهم نمیکنید ؟

من از شما هزینه سفر را هم میخواهم ....

اشک می ریخت !

 

گذشت و گذشت ، شد شب 22 محرمِ اباعبدالله ...

یک شب در هئیت که خیلی فضا کربلایی شده بود ، امام رضایی هم شد .... !

ناگهان ، انگار آتش بر دلش زدند  با اشک و ناله ، گفت :

آقا جان (امام رضا) من که چند ماه پیش آمدم حرمتان و برات کربلایم را از شما خواستم

مگر نمی گویند که برات کربلا در دستان شماست ؟!

هر کجای حریمت که می آمدم ، میگفت م آقا جان کربلای ما یادتان نرود !

پس چه شد ؟ کربلا فراهم میکنید ولی ....

...آن شب تمام شد !

 

شب بعدش هم بعد از روضه ، در میان سینه زنی ،تلفن همراهش به صدا در آمد

جواب داد

همان بود..... همانی که قبلاً از عتبات دانشجویی تماس گرفته بود برای سفر !

گفتن : سلام فلانی ؛ آیا مشکل شما برای نیامدن ، مالی هست ؟

گفت : سلام ؛ یک جورایی بله !

گفتند : خب ما به شما وام میدهیم و شما بیایین !

حالا دِگر سر از پا نمی شناخت !

به یاد شب پیش افتاد و دلش لرزید ...

گفت : فردا زنگ میزن م که چه مدارکی می خواهد !

 یا علی

  

فردای آن شب :


 هزینه به لطف ارباب فراهم شد کامل ...

 دیگر حتی نیاز به آن وام هم نداشت !


و ....


ماجراهای زیادی دارد سفر کربلا او ...

از همراه نشدن با کاروان دانشجویی

و رفتن به کربلا به صورت شخصی !

از نداشتن گذرنامه و جور نشدن ویزا

و با چه مشکلاتی فراهم شدنشان و ...


 که از حوصله تان خارج است شرح ش !

ولی برای دل ش ، واقعه ای ست ، فراموش ناشدنی ...


لطف ارباب به نوکر چه زیاد است زیاد ...

یا حسین