حکایت عشق ...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین» ثبت شده است

دلتنگی ...

من ...
اینجا...
تو را...
 فریاد میزنم...

ح س ی ن ...

دلتنگی ...
۷ نظر
عاشق

تربت تو ...

خاک کربلا

بر تو چه گذشت که تربت ت

سال ها سجده گاه عاشقان و عارفان شده است ...


+ پای حسین بمانی

   حسینی می شوی !

ح س ی ن

۰ نظر
عاشق

زیارت بانو ...


بعد از زیارت بانو ...
می روی بالای سر مبارک می نشینی
و تربت کربـلا را می گذاری جلوی رویت
و تکبـیـر مـی گویی ...
تربـت کربلا در اینـجـا بـوی دیگری دارد و
دلت لک می زند برای جرعه ایی زیارت عاشورا
.
هر جا که بوی خواهری بیایید ... آنجا کربلاست ...!


برای ولادت هم بخواهم بنویسم !
می رسد به غم و اندوه ... !
مانده ام چه کنم !

۰ نظر
عاشق

شب های حرم ...

شب های حرمت رو دوست دارم
صفای حرمت رو دوست دارم
هوای حرمت رو دوست دارم
تو رو دوست دارم ...

+ مجنون شب های حرم حسینم
هر شب در رویای حرم حسینم ...

چه بهشتی ه کربلات ...

عاشق

حرم تو ...

حرم ت

سر به سر دلم میگذارد ...


مانده ام ، که چه کنم ، این روزها با غمِ فراق ؟

کربلا که می گویند ، تداعی می شود  برای م

تمامِ ، لحظات با تو بودن ....


+ حرمت اینجاست ، اینجا توی این دل ...

یا حسین

عاشق