حکایت عشق ...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عمه» ثبت شده است

حیران کربلا !

تو رفتی ...

و جانی که ...

از تن زینب هم

رفت ...

.

بعد از تو ، زینب ت ...

در به در کوچه های کوفه و شام می شود ...

نرو ...


ح س ی ن

۱ نظر
عاشق

زیارت بانو ...


بعد از زیارت بانو ...
می روی بالای سر مبارک می نشینی
و تربت کربـلا را می گذاری جلوی رویت
و تکبـیـر مـی گویی ...
تربـت کربلا در اینـجـا بـوی دیگری دارد و
دلت لک می زند برای جرعه ایی زیارت عاشورا
.
هر جا که بوی خواهری بیایید ... آنجا کربلاست ...!


برای ولادت هم بخواهم بنویسم !
می رسد به غم و اندوه ... !
مانده ام چه کنم !

۰ نظر
عاشق

جان داد زینب ...


حسیـن ، عشق ، کـربلا ، قـتلـگـاه

شـام ، کـوچـه ، خـرابه...


خلاصه ی جان دادن زینب (س) است ...

+ فکرم را درگیر خودش میکند , که چه شد توانست ، تحمل کند 

 یک زن تنها ، این همه درد را ؟

یا حسین

عاشق