حکایت عشق ...

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غریب» ثبت شده است

دردهایش !

آنقدر که مشغول

نوشتن درد دل هایمان

شدیم که ...

دردِ دلِ پسر فاطمه ...

یادمان رفت....

۰ نظر
عاشق

فکر نمیکنم !!

فکرم را این روزها

آن گدایی تسخیر کرده است که در سوز سرما

به انتظار تومنی ، نشسته است ...

ولی من در جای گرم و نرم خود

حتی فکر امام زمان(عج) خود را هم نمیکنم !!


+ چقدر با امام زمان (عج) خودت رفیقی ؟


+ حال آدمی را دارم که در انبوهی از جمعیت

تنهاست ...

دنبــال تــو ام یابن زهرا

من مال تو ام یابن زهرا

عاشق

کِی قرار است .... !

امام زمان دوست دارد که ما خوب شویم

اما منتـظر نمی ماند تا ما خوب شویــم...

کِـــی قــرار است خــوب شویـــم دیگر ؟!

+ روز ها به تو فکر میکنم ولی از تو دورم !
یا ابن الحسن اغثنی ...
عاشق

به من و تو بستگی دارد !


اگر می ماندن کوفیان پای لبیک شان به حضرت عشق (ع)
دیگر کرب و بلا نبود !
حال اگر من و تو می ماندیم پای لبیک مان به پسرِ فاطمه(عج)(س)
دیگر این ، انتظار هم نبود ...


لبیـک های ت را به امام زمان ت بشمار ...
سیلی هایی را هـم که زده ایی بشمار ...
لبیک ها بیشتر است یا سیلی ها ؟

به من و تو بستگی دارد آمدنش ...
عاشق