حکایت عشق ...

۴۳ مطلب با موضوع «ائمه» ثبت شده است

شرمنده ام تا موعود ...


هــر روز مـی گــویــیــم شهــدا شـرمنـــده ایـیـم
پلمپ میکنند ، و ما دگر بار میگوییم شرمنده اییم
گــویی بــایــد شرمندگی مان ، همیشگی باشد
تا روز موعود ....


 + او تنهایی به نامش الصاق شده است
ما تنهایی خودمان را به دوش میکشیـم
و او تـنــهــایــی همـــــه ی مـــــا را ...
اغثنی یا مولای ...

عاشق

به من و تو بستگی دارد !


اگر می ماندن کوفیان پای لبیک شان به حضرت عشق (ع)
دیگر کرب و بلا نبود !
حال اگر من و تو می ماندیم پای لبیک مان به پسرِ فاطمه(عج)(س)
دیگر این ، انتظار هم نبود ...


لبیـک های ت را به امام زمان ت بشمار ...
سیلی هایی را هـم که زده ایی بشمار ...
لبیک ها بیشتر است یا سیلی ها ؟

به من و تو بستگی دارد آمدنش ...
عاشق

تو هم هستی , میدانم ...

این جمـعـیـت عظیــم را که می بینی

به ایــن فـکر میکنی که مگر می شود

پسر فاطمه(س)(عج) در بین مان نباشد

شایــد از کنــارش گـذشته بـاشی و

متوجه ش نشده باشی , مانند همیشه ...!


+ تو هم پیاده میایی به کربلا , میدانم

اربعینِ حسین(ع) آغاز شور آخرالزمانی توست ...

یا حسین

عاشق