حکایت عشق ...

چشم های علمدار

چشم های علمدار که بسته شد

چشـم های ؛ حــرامیــان بـاز شد

در بـازار دنبال کنیز مـی گشتند...


+ مرگ را بیشتر می پسندم

تا اینگونه نوشتن .....

امان از دلِ پسر فاطمه (س)

یا حسین

عاشق

تو طاقت ش را داری ؟

تا به حال شده :

دل ت بگیرد ، نفس های ت به شماره بیافتد
کسی هم نباشد درک ت کند ، خودَت باشی و خودَت ؟
"اگر بوده ، اینجا بیان نکن ، شرمنده زینب (س)می شویم!"

+ اگر بدانی زینب(س) چه کشیده است ؟!
یک خانمِ مُسن ، تنهـا ، غـمِ عشق ، اسـارت
تصور کن در اسارت :
مـقـابل ضـربه هـای تـازیانـه ام ؛ ایـستـاده بـاشد
سَـرِ مــعشـوق ش  هـم بر بـلنـدای  نــــی باشد
دخــتــر کـوچـکی هـم ، بـهـانه ی بـابـا بگیـرد از او
مـادری هـم اشک بریـزد، در فـراق شش مـاهِ اش
مرحمِ دلِ همه باشد ،ولی مرحمِ دل نداشته باشد
و ...

+ تو طاقت ش را داری ؟
امــان از دل زیـنب(س)
یا حسین

عاشق

عاقبتِ عاشقی !


زینـب(س) "عاشق" بود !
" عـاشقِ " حسیـن (ع)
میدانی عاقبت عاشقی را ؟

عاشق را که برعکس کنی می شود , قشاع
حال , دهخدا را می شناسی ؟
در لغت نامه اش دیده ام که ،معنی قشاع می شود :
دردی کـه آدم را ؛ از درمـان مــایـوس میـکنـد ...

زینب (س) ذره ذره , از درد ، ذوب شد ...
یا حسین
عاشق

رسم عجیب ...



رسـم عـجیبی ست ...
عاشورا که تمام میشود
  تمام شده است انگار ، مصیبت هایمان ...
چرا مردم ما نمیدانن ، تازه آغاز درد های ماست ؟

 + شهر دیگر بوی محرم نمی دهد ...

+ درد هرچه که باشد درد است

آدم را از پای در می آورد ...

امان از دل زینب (س)

یا حسین

عاشق

عشق لیلی ...


حـرف از جدا شدن بزنی لطمه میزنم
راضی نشو که زینب تو در به در شود


عاقبت ، مجنونِ ، کرب و بلای ما
در به در شد
از عشق لیلی ...

 + کار مجنون نازکِشی و کار لیلی نازکُشی است ...
+ در عشق ، زینب(س) و حسین(ع) چه سِری نهفته است ؟
یا حسین
عاشق

دنیای من ...



گفتند : دنیا چند حرف دارد ؟
گفتم : پنج حرف
به من خندیدند و رفتند
زیر لب هایم میگفتم :
ک ر ب ل ا

+ دنیای من , کربلا ست ...
یا حسین
عاشق

جان داد زینب ...


حسیـن ، عشق ، کـربلا ، قـتلـگـاه

شـام ، کـوچـه ، خـرابه...


خلاصه ی جان دادن زینب (س) است ...

+ فکرم را درگیر خودش میکند , که چه شد توانست ، تحمل کند 

 یک زن تنها ، این همه درد را ؟

یا حسین

عاشق

انگشترِ بابا


رقیه(س) چنین گفت :

عمه ، کیه که داره میکنه به ما اشاره ؟!

نگاه کن ...

تو دستش انگشتر بابا رو داره ...

+ ساربان کار خودش را کرده بود , انگشت را با انگشتر ، ربود ...

یاحسین

عاشق

بارانی شده ام !


به لب های ت که فکر میکنم !

چشمانم

باران میگیرد ... !

+ بارانیِ , بارانی شده ام ...

یا حسین

عاشق

فکه یعنی فکه ...


عاشورای امسال را در فکه سِپری کرده ام ,از تمام خوبی هایش 
می خواهم بگذرم تا به انتهایش برسم!
زمانی که خیمه ها را آتش زدند , به کناری رفتم , چشمان م به گوشه ایی خیره ماند
چشمان م خار هایی را  دیدند ، که روزی (!) کودکانی آنها را ندیدند !
و هـمـیـن خـارهــا , بــرای خـودش روضـــه ایـــی جــداگــانـه بــــود !

عاشورا
را ،  باید در فکه باشی تا بفهمی یعنی چه ؟


 فکه یعنی ؛ محل اتصال زمین به آسمان ...
فکه یعنی ؛ سکوی پرواز تا خدا...
فکه ؛ یعنی فکه ...
یا حسبن
عاشق