تا مرز مرگ میرمو؛باز دستامو تو می گیری
هیچی نمیگم از زندگیم؛تو که خودت کنارمی
بخوای توو یه لحظه دنیامو زیر رو میکنی
رو به تو زانو میزنم تا ببخشی منه خسته رو
این دل عاشقه شکست خورده رو
بازم جوابم کن ببین؛بازم بهت رو میزنم
فقط تو هستی که من حرفامو بهش میزنم
جلوش این بغض لعنتی رو می شکنم
میفهمم این وعده ها
فقط یک وعده توخالی است
اما باز هم...
نمی دانم چرا
خسته نمیشوم
از این روزهای تکراری ...؟!