حکایت عشق ...

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل» ثبت شده است

تو طاقت ش را داری ؟

تا به حال شده :

دل ت بگیرد ، نفس های ت به شماره بیافتد
کسی هم نباشد درک ت کند ، خودَت باشی و خودَت ؟
"اگر بوده ، اینجا بیان نکن ، شرمنده زینب (س)می شویم!"

+ اگر بدانی زینب(س) چه کشیده است ؟!
یک خانمِ مُسن ، تنهـا ، غـمِ عشق ، اسـارت
تصور کن در اسارت :
مـقـابل ضـربه هـای تـازیانـه ام ؛ ایـستـاده بـاشد
سَـرِ مــعشـوق ش  هـم بر بـلنـدای  نــــی باشد
دخــتــر کـوچـکی هـم ، بـهـانه ی بـابـا بگیـرد از او
مـادری هـم اشک بریـزد، در فـراق شش مـاهِ اش
مرحمِ دلِ همه باشد ،ولی مرحمِ دل نداشته باشد
و ...

+ تو طاقت ش را داری ؟
امــان از دل زیـنب(س)
یا حسین

عاشق

رسم عجیب ...



رسـم عـجیبی ست ...
عاشورا که تمام میشود
  تمام شده است انگار ، مصیبت هایمان ...
چرا مردم ما نمیدانن ، تازه آغاز درد های ماست ؟

 + شهر دیگر بوی محرم نمی دهد ...

+ درد هرچه که باشد درد است

آدم را از پای در می آورد ...

امان از دل زینب (س)

یا حسین

عاشق