حکایت عشق ...

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

دردهایش !

آنقدر که مشغول

نوشتن درد دل هایمان

شدیم که ...

دردِ دلِ پسر فاطمه ...

یادمان رفت....

۰ نظر
عاشق

مرنجان !

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ ...

و هیچ سائلی را مرنجان و مران ...

ضحی / 10


الهی ....اگر کسی ...

امام زمانش را ...

گدایی کند...

چه می کنی؟!

می رنجانی و می رانی ..؟!

یا ...؟!


۰ نظر
عاشق

از مهدی چه خبر؟

- گفتم از مَهدی چه خبر ؟!

گفت : #منتظریم تا که بیآید ...

- گفتم برای تعجیل در ظهورش چه می کنی؟!

گفت : #دعا ...

-گفتم : مردم کوفه نیز برای دیدار با اباعبدالله هم نامه های بسیار نوشته اند و هم دعاهای بیشمار کرده اند اما لحظه آمدنش هیچ کس #یار_نبود ، چون پشت دعا و نامه هایشان #نه_حرکتی بود و #نه_قیامی بلکه فقط از سر #تکلیف و رهایی از بندِ ظلم ، که آن هم ساخته و پرداخته ی خودشان بود ، دعوت از امام کردند اما در انتها به ایستادن در مقابل امام زمان خویش رضایت دادند !

+ مردم کوفه بیشتر از آنکه علاقه به آزادی داشته باشند ،  زیر سایه #ظلم و #جهل بودن را می پذیرند  چون عافیت طلبی در دنیا را به جنگ در مقابل ظلم ترجیح می دهند ...

.

#حرکت_کنیم ...

۱ نظر
عاشق

چشم به راه ...


تــو مرا چشم در راهـی ...

و من ، در بیراهه های دلم ...

سر گردان ...


اغثنی یا مولای

یابن الحسن ، نگاهی ...

۲ نظر
عاشق

خداحافظ گناه ...!

گناه کردن یعنی
خـنـده هـای شیطــان
و گریه های امام زمان ت !
.
و گناه نکردن یعنی
خشم شیطان
و لبخند رضایت امام زمان ت!
.
کدام را می پسندی ؟!

گناه نکنیم ...!
یا مولای اغثنی ...
۲ نظر
عاشق

دوست داشتنِِ مجازی !


امام زمان(عج) را

مجـــازی

دوست داشته باش !

مجازی ...!

تـوضیح نوشت


تــو را دوست داشتـــن

کار هرکسی نیست ...!


اغثنی یا مولای...

۴ نظر
عاشق

شفاعت !

دعای توسل میخواند

وقتی به این فراز می رسد

یا وَصِیَّ الحَسَنِ وَ الخَلَفَ الحُجَّةَ و...

" یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه "

بغض می کند و با خود مرور می کند ...

مگــر او کــم شفاعتمان را کـرده است ؟!

.

یا بن الحسن ...

۳ نظر
عاشق

رفیق !

این روز ها ، دل م بیشتر یک رفیق می خواهد ... رفیقی که بتوان با او ، هر آنچه در دل است ، در میان گذاشت کسی که به او اطمینان کنم و بگویم ... نا گفته های م را ... بغض های م را ... درد های م را ... خلاصه تمام حرف های خوردنی ام را ... بنشین م در کنارش و کمی اشک بریزم ... و او هم متقابلا درکم کند...بفهمد...اشک های م را از روی گونه ها پاک کند و بگوید ، گریه مکن... اشک نریز ... حال که من در کنارت هستم ...با اشک های ت مرا ... مرنجان ... وقتی من هستم دیگر غصه نخور ... و بعد با لبخندی که بر پهنای صورتش نقش می بندد ، غم ها از دلم بیرون برود ... آنگونه که اصلا غمی نبوده از قبل ...


از یک رفیق توقع زیادی ندارم ... همین که  بشنود ام ... کافی ست ...


می خواهم برای خودم رفیق پیدا کنم ... رفیقی که تمام خصوصیاتی را که گفته ام داشته باشد ... مهربان تر از مادرم باشد حتی ... البته باید بگویم که او را پیدا کرده ام و یا بالعکس او مدت هاست که پیدا کرده است مرا ...

امان از دل غافل خودم ... امان ...


می خواهم این روزها ، بیش از پیش با «مهدی فاطمه» رفیق شوم ...

شما هم امتحان کنید ...


۲ نظر
عاشق

زندان !

بیا

و مرا

از زندان خودم

نجات بده ...


یا بن الحسن ...

۱ نظر
عاشق

فکر نمیکنم !!

فکرم را این روزها

آن گدایی تسخیر کرده است که در سوز سرما

به انتظار تومنی ، نشسته است ...

ولی من در جای گرم و نرم خود

حتی فکر امام زمان(عج) خود را هم نمیکنم !!


+ چقدر با امام زمان (عج) خودت رفیقی ؟


+ حال آدمی را دارم که در انبوهی از جمعیت

تنهاست ...

دنبــال تــو ام یابن زهرا

من مال تو ام یابن زهرا

عاشق