حکایت عشق ...

۱۹۲ مطلب توسط «عاشق» ثبت شده است

دلِ آسمانی ...

آسمان شهرمان این روز ها همچون آسمان دلـم می بـــارد ...


باران می بارد تا دوباره بر تن بی روح شهر ها

جان دوباره ایی ببخشد و لطف خالق را برساند

به گوش بندگان ناشکرش که گاهی فراموش میکنند

او را ...


امــا دلـم مـی بارد ، بـرای دل خـودش !!

دل است دیگر ، گاهی میگیرد و می بارد

رحمتت را شکر ...

عاشق

دردِ عشق ...


ویران است آن دلی که عشق تو در آن نباشد

اصـلاً عشـق تـــــو معـجــزه هــا کــرده اسـت

خانه ی دل من با درد عشق تو درمان میشود

کـــه دیـــــده کــه درد ، درمــــــان کند ؟!


عشق میکند دلم ، با درد تو ...



یا حسین

عاشق

هوای دلم ...

وقتی پنجره دل را باز میکنی ، نسیمی شروع به وزیدن می کند

نسیمی که چشمان ت را نوازش می دهد و قطره های اشکی

که جاری میشوند از آن همه دلتنگی ، که نسیم برای ت آورده

آری ، تنها نسیـم کربــلا میتــواند چشمــانت را بــارانی کند ...

دلتنگ هوای کربلای ت شده ام ...


+ به تو که فکر میکنم ، چشمانم بارانی میشوند ...

عصب های چشمم کربلایی شده اند ...

یا حسین

عاشق

کِی قرار است .... !

امام زمان دوست دارد که ما خوب شویم

اما منتـظر نمی ماند تا ما خوب شویــم...

کِـــی قــرار است خــوب شویـــم دیگر ؟!

+ روز ها به تو فکر میکنم ولی از تو دورم !
یا ابن الحسن اغثنی ...
عاشق

شرمنده ام تا موعود ...


هــر روز مـی گــویــیــم شهــدا شـرمنـــده ایـیـم
پلمپ میکنند ، و ما دگر بار میگوییم شرمنده اییم
گــویی بــایــد شرمندگی مان ، همیشگی باشد
تا روز موعود ....


 + او تنهایی به نامش الصاق شده است
ما تنهایی خودمان را به دوش میکشیـم
و او تـنــهــایــی همـــــه ی مـــــا را ...
اغثنی یا مولای ...

عاشق

آقا ، نشد ...


گفتم : کربلا میام و اونی میشــم کـــه تو خـواستـی ، نشـد !
گفتم : کربلا میام و اونی میشــم کـــه تــو گفــتـــی ؛ نشـد !
گفتم : کربلا میام ، دلـمــو فـقـــط میـــدم بــه آقـــــا ، نشـد !
گفتم : کربلا میام دلمو گره میزنم به شش گوش و میرم ، نشد !
آقا ، به خدا هر کاری کردم نشد ...

مگه نگفتی هر کی زیر قبه ات دعا کنه ، دعاشو مستجاب میکنی ؟
مگه ما نگفتیم ما رو یادت نره ؟


+ دلـم خوش بود به آدم شدن ....
ولی نشد ...
در به در تر ، شده ام ح س ی ن
یا حسین

عاشق

به من و تو بستگی دارد !


اگر می ماندن کوفیان پای لبیک شان به حضرت عشق (ع)
دیگر کرب و بلا نبود !
حال اگر من و تو می ماندیم پای لبیک مان به پسرِ فاطمه(عج)(س)
دیگر این ، انتظار هم نبود ...


لبیـک های ت را به امام زمان ت بشمار ...
سیلی هایی را هـم که زده ایی بشمار ...
لبیک ها بیشتر است یا سیلی ها ؟

به من و تو بستگی دارد آمدنش ...
عاشق

عشق آنجاست ...

بهشت همان جایی است که انسان
از تمام متعلقات دنیوی رها می شود
و کربلا همان بهشت خدا بر روی زمین است

وقتی پا بر روی خاک کربلا می گذاری غربت عجیبی سراسر وجودت را میگیـرد
آن هـنگـام که بــرای اولیـن بـار چشمان ت مـی بیـنـد ضریح حضـرت عشــق را
مبهوت می مانی . و تمام وجودت می شود نگاه  و چشمان ت خیس از اشک ...

عشق واقعی آنجاست ...
یا حسین

عاشق

اینجا بین الحرمین....

حالا فهمیده ام کلمه عشق هم گاهی کم می آورد 

این جا بین الحرمین است 

چیزی فراتر از عشق...

امشب آخـرین شب حضور جسمانی مان است

از فردا دل مان اینجا باقی خواهد ماند و بس...

دعاگو هستم...

یا حسین

عاشق

تو هم هستی , میدانم ...

این جمـعـیـت عظیــم را که می بینی

به ایــن فـکر میکنی که مگر می شود

پسر فاطمه(س)(عج) در بین مان نباشد

شایــد از کنــارش گـذشته بـاشی و

متوجه ش نشده باشی , مانند همیشه ...!


+ تو هم پیاده میایی به کربلا , میدانم

اربعینِ حسین(ع) آغاز شور آخرالزمانی توست ...

یا حسین

عاشق